Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-04@01:24:18 GMT

فقط مراقب بخش سياسي تلويزيون هستند

تاریخ انتشار: ۱۸ فروردین ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۲۸۳۲۱۲۰

خبرگزاري آريا - سالنامه اعتماد - ندا آل طيب: مرضيه برومند رک و راست است و با کسي تعارف ندارد. فرقي نمي کند طرف پيش رويش مدير دولتي باشد يا هنرمند؛ او به همان اندازه صراحت دارد. برومند جزو اندک هنرمنداني است که تا همين چندي پيش معتقد بود بايد تلويزيون ايران را ديد چون دست اندرکاران آن تلاش مي کنند و مي کوشند برنامه هاي قابل قبول بسازند اما حالا او هم ديگر از تماشاي رسانه ملي دلزده شده و ترجيح مي دهد از خير ديدن آن بگذرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



دليلش هم خيلي ساده است؛ تلويزيون براي اين هنرمند مانند اعضاي خانواده اش است و وقتي شاهد نزول سطح کيفي برنامه هاي آن است، گويي بايد نظاره گر رنج عزيزان خود باشد و تحمل اين درد را ندارد. در يکي از شلوغ ترين روزهاي پيش از عيد قرار گفتگو گذاشتيم در خانه زيباي مرضيه برومند. راه دور بود و خيابان ها شلوغ. ترافيک هاي هميشگي ماه اسفند همه را کلافه کرده بود اما همه اينها به آرامش و زيبايي آن خانه که دور از هياهوي تهران بود، مي ارزيد.




از روزهاي خوب تلويزيون گفتيم، زماني که «همسران» و «آرايشگاه زيبا» ساخته مي شد. زماني که تنها سه چهار شبکه داشتيم اما برنامه هاي شان جان داشتند و ديدن شان چيزي به تماشاگر مي افزود. حرف هاي ديگري هم داشتيم، از رميده شدن مخاطب داخلي و اين که حالا تماشاگران ما بيينده شبکه «جم» شده اند. از اين که قرار بود تلويزيون صداي مردم باشد و تماشاگران حرف و درد خود را در آينه آن ببينند. از اين که حالا کساني در تلويزيون مدير شده اند که کوچک ترين تخصص و شايستگي در اين زمينه ندارند و نمي توان با آنها ديالوگ فرهنگي برقرار کرد و البته از مشکلات اقتصادي هم گفتيم که اسپانسرها را وارد کار کرده و حالا آنها تعيين کننده شده اند.

برومند از مشکلاتي سخن گفت که سال گذشته باعث شد سريال «ويلا» را نسازد. صحبت زياد بود و آخرين حرف، آرزوي برومند بود در آستانه سال نو: «دلم مي خواهد تلويزيون ساز نشان دهد و استاد شجريان را...»

در اين گفتگو فرصتي هم دست داد تا سري به دنياي عروسک ها بزنيم. عروسک هايي که از قاب تلويزيون آنها را ديده ايم اما گاه تکليف مالکيت شان معلوم نيست و مشکلات و حاشيه هايي در اين زمينه پيش مي آيد. از «قصه هاي تا به تا»يا همان مجموعه اي که مخاطبان به واسطه عروسکش آن را با نام «زي زي گولو» مي شناختند و برومند بعد از اين همه سال تعريف کرد که چه شد که اين مجموعه موفق، امکان ادامه پيدا نکرد و روزنامه «کيهان» چگونه بر آن تاخت. هر چند او هرگز حسرتي درباره ادامه کارهاي گذشته اش ندارد و ترجيح مي دهد کار تازه اي خلق کند.

هنرمندي که طي سال ها با ساخت مجموعه هاي موفق «آرايشگاه زيبا»، «خودروي تهران – 11»، «هتل»، «کارآگاه شمسي و دستيارش مادام» و ... لحظات خوشي را براي مخاطبان رسانه ملي رقم زده است، حالا از زوالي مي ترسد که به دليل تنگناهاي مالي، مقدمات روي دادنش در حال وقوع است.

او که سال ها با ساخت مجموعه هاي «خونه مادربزرگه»، «قصه هاي تا به تا» و ... کودکان را پاي تلويزيون مي نشاند، حالا از طرح هاي ناکامي مي گويد که به دليل نبود بودجه و از آن بدتر نبود نگاه فرهنگي در مديران تلويزيون امکان ساخت شان فراهم نشد.

برومند اما با وجود طرح ها و ايده هاي بسياري که براي کار در تلويزيون دارد، از اصول و چارچوب هاي خود کوتاه نمي آيد و جالب اينجاست که معتقد است مديران تلويزيون هم حوصله دردسر ندارند و به همين دليل آنها هم تمايلي براي کار کردن با او ندارند.

چند سال پيش در مراسم صداوسيما خطاب به مدير وقت اين سازمان گفتيد که ديگر حتي حاج خانم ها هم با وجود تفکرات سنتي و مذهبي خود، تلويزيون داخلي را نگاه نمي کنند و تماشاگر شبکه جم شده اند. حالا بعد از گذشت اين مدت وضعيت جذب مخاطب تلويزيون را چگونه مي بينيد؟

- زماني با هر کس که مي گفت تلويزيون ايران را نگاه نمي کنم دعوا مي کردم چون معتقد بودم همه بايد تلويزيون ببينند زيرا مي ديدم با وجود مشکلات عديدهاي که وجود دارد و بخشي از آن هم مشکلات اقتصادي است که سال هاست به تلويزيون تحميل شده، کوشش هايي مي شود و همکاران ما سعي مي کنند کار خوب بسازند. به همين دليل معتقد بودم بايد تلويزيون خودمان را نگاه کنيم اما حالا ديگر چنين اعتقادي ندارم چون متاسفانه هر بار که تلويزيون نگاه مي کنم، آنقدر آزار مي بينم و ناراحت مي شوم که ترجيح مي دهم نگاه نکنم.




چرا؟ به خاطر کيفيت برنامه ها؟

- چند مسئله است که با يکديگر پيچيدگي به وجود آورده و با تحليل آن، شايد بتوانيم دلايلش را پيدا کنيم. به هر حال بخشي از اين ماجرا ناگزير بوده اما مي شد جلوي بخشي ديگر را گرفت هر چند در کل يک مجموعه است. هميشه نگاه من به تلويزيون و شبکه هاي مختلف آن نگاهي آرمانگرايانه بوده است. از ابتداي انقلاب به اين سخن امام خميني «تلويزيون، دانشگاه است» باور داشته ام و همچنان هم دارم ولي فکر مي کنم اين باور کلا از ميان برداشته شده و فقط بخش سياسي اش است که خيلي مواظبش هستند ولي به بخش فرهنگي اش اصلا توجه نمي کنند و اين دانشگاه گاهي به اکابر يا حتي مهد کودک تبديل مي شود.

البته نمي خواهم ارزش کودکان را پايين بياورم ولي گاهي مي بينم برنامه هاي بزرگسال تلويزيون، گويي براي بچه ها درست شده اند. آن هم بچه هايي که خيلي هم هوشمند نيستند يا مي بينيم بر اثر بي توجهي به مسائل فرهنگي، آثار تلويزيوني ما از زبان درست، زيبايي شناسي و روح انساني که بايد در هر اثر هنري حاکم باشد تهي شده و تنها چيزي که خيلي بيش از اندازه از آن مراقبت مي شود، ملاحظات سياسي است در حالي که تلويزيون به عنوان رسانه ملي بايد با مردم روراست و بازتاب و انعکاس جامعه باشد.

البته مي دانم در هر حکومتي يکسري محدوديت ها و صلاحديدها وجود دارد که امنيتي يا سياسي است اما متاسفانه هر لحظه، دايره اين محدوديت ها تنگ تر مي شود و از سوي ديگر، در تلويزيون را به روي هر کسي باز مي کنند؛ منظورم فرهنگي است. متاسفم که اين را مي گويم. اصلا دوست ندارم درباره آن انسان هاي شريفي که همچنان در تلويزيون زحمت مي کشند و سعي مي کنند کار خوب بکنند، حرف بزنم. مي دانم معضلات بسيار زيادي وجود دارد ولي تلويزيون به خاطر مسائل اقتصادي، اختيار فرهنگ را دست بازار داده است و غالبا اهداف بازار با اهداف فرهنگي همسو نيست، يعني اصلا همسو نيست.

شايد اگر بخواهيم همسويي ها را پيدا کنيم، خيلي به ندرت بتوانيم به چنين چيزي برسيم. بنابراين گروهي که اصلا نگاه ديگري دارند و دغدغه اي جز تبليغ کالاي خود و سودآوري هر چه بيشتر ندارند، در برنامه ريزي فرهنگي و هنري دخيل و تصميم گيرنده شده اند و هيچ آينده نگري هم ندارند. در چنين وضعيتي خود به خود برنامه ريزي فرهنگي به دست فراموشي سپرده شده است. مدام مي گويند چرا ديگر برنامه هاي خوب و با ارزش براي کودکان ساخته نمي شود. دليلش اين است که همه مي خواهند برنامه اي فورا ساخته و پخش شود و زود بازده باشد. وقتي صاحب کالايي سرمايه گذاري مي کند يا اسپانسر مي شود، نمي تواند شش ماه زمان بدهد تا فيلمنامه در زمان مناسب نوشته شود، پيش توليد سر فرصت اتفاق بيفتد و کار در زمان مقتضي وارد مرحله توليد شود.

اسپانسر مي خواهد به سرعت برنامه ساخته شود تا بتواند خيلي سريع براي کالايش تبليغ کند و آن را بفروشد. بنابراين مي بينيم همه چيز مقطعي مي شود و برنامه ريزي بلندمدتي وجود ندارد. صاحب سرمايه برايش مهم نيست در اين برنامه چه حرف هايي زده مي شود. او مي خواهد به سرعت و با جذابيت هاي پيش پا افتاده سر دستي و نازل، سر مردم گرم شود اما اين جذابيت ها که ماندگار نيست، موجي لحظه اي است که مي آيد و مي رود، تکه کلامي، کله معلقي و ... که در کوتاه مدت اشخاصي را جذب مي کند و صاحب سرمايه به هدفش که همان سودآوري مادي است مي رسد.

در اين ميان نقش تهيه کنندگان تلويزيوني چه مي شود؟

- زماني در تلويزيون تهيه کننده خداي برنامه بود. يعني اول اسم تهيه کننده مي آمد و بعد کارگردان اما الان آن تهيه کننده اي که حتما بايد تخصص، تحصيلات، نگاه، بينش و ... مي داشت و کارش را بلد بود، ديگر وجود ندارد. متاسفانه امروز بيشتر تهيه کنندگان، دلال ها هستند. در حال حاضر، کسي که اسپانسر مي آورد، تهيه کننده مي شود و اکثرا اين واسطه ها هستند که پول مي آورند. ما هم خيلي کارها را بلديم ولي انجام نمي دهيم. يعني شأن ما اجازه چنين کارهايي را نمي دهد که خود را آلوده کنيم. بنابراين واسطه ها و کساني که با اين سيستم سازگار مي شوند، تعيين کننده اند.

در کنار اينها نقش مخرب روابط عمومي ها حتي روابط عمومي هاي ارگان ها و سازمان هاي دولتي را هم نبايد فراموش کنيم چون سازمان هاي دولتي و غير دولتي هم يکسري روابط عمومي هايي دارند و معمولا آنها حرف اول را مي زنند و ساخت و پاخت هاي خودشان را با سيستم تهيه کننده و کارگردان دارند و در اين ميان درصدهايي که رد و بدل مي شود يا کساني که معرف آن اسپانسر هستند نيز نقش مهمي دارند.

پس مي بينيم که همه اينها باعث مي شود مسئله اقتصادي، وجه فرهنگي و اصلي را که تلويزيون وظيفه دارد به آن بپردازد، تحت الشعاع قرار داده. تلويزيون پول ندارد. در اين وضعيت مثلا من برنامه اي را پيشنهاد مي دهم که همه مديران به به و چه چه مي کنند که چه برنامه خوبي است اما وقتي پاي ساخت و توليد به ميان مي آيد، مي گويند برو اسپانسر بياور!




به شما نيز چنين چيزي مي گويند؟

- بله، به همه مي گويند. من چرا بايد اسپانسر بياورم؟ اين کار وظيفه من نيست. اگرچه گاه برخي دوستان ما اين کار را مي کنند، بنابراين وجه اقتصادي قضيه به وجه فرهنگي آن مي چربد. اين است که حتي هنگام تماشاي سريال يا هر برنامه پرطرفدار تلويزيوني بيش از آن که لذت ببينم، آزار مي بينم و اين به دليل حضور پررنگ و تعيين کننده اسپانسرها در اين آثار است. دوست ندارم وقتي «خندوانه» را مي بينم مدام تبليغات مختلف در جاي جاي برنامه اعلام شود. من اين برنامه و رامبد را دوست دارم اما دوست ندارم رامبد را به مثابه کسي که تبليغ کالاهاي مختلف را مي کند ببينم. از اين وضعيت خوشم نمي آيد و فکر مي کنم در شأن او نيست.

کسي که از مسائل اجتماعي حرف مي زند، درست نيست در کنار طرح اين مسائل، خيلي صريح تبليغ کند. زماني ما اکراه داشتيم و خجالت مي کشيديم در برنامه مان برند يا کالاي خاصي را نشان دهيم اما الان قبح اين مسئله ريخته شده و گويي همه آن را پذيرفته اند و از مجري برنامه تا بازيگر و کارگردان و ... با اين مسئله کنار آمده اند و اينچنين است که گاهي مي بينيد در سريالي مدام کالاي خاصي نمايش داده مي شود.

همين آقاي مديري که در برنامه «دورهمي» از اين موضوع انتقاد مي کرد، خودش آغازگر اين کار بود. ايشان جايي گفته چرا خانم برومند از من ناراحت است، من که با ايشان هيچ مشکل شخصي ندارم اما متاسفانه ايشان در ايجاد بسياري از مشکلاتي که امروز با آن دست به گريبانيم، بدعت گذار بوده است و امروز دقيقا از چيزهايي انتقاد مي کند که خودش آغاز کننده آنها بوده. ايشان نخستين کسي بود که پاي اين برندها را به تصوير باز کرد و علنا جلوي دوربين آورد. پيش از آن گاهي وسط برنامه، تبليغ اسپانسر برنامه پخش مي شد اما نه اين که خود بازيگر عملا آن کالا را نشان دهد. اين روند با شئوناتي که ما در گذشته به آن پايبند بوده ايم، مغاير است چون من متعلق به نسلي هستم که اين مسائل براي مان اهميت داشت.

در گذشته هاي دور بارها و بارها در مقابل پيشنهادهاي بسيار وسوسه انگيز مقاومت کردم و هميشه مي گفتم حاضر نيستم با کالاي فرهنگي تجارت کنم. گاهي فکر مي کنم الان ديگر اين موارد براي هيچ کس مفهومي ندارد و از اين موضوع متاسفم چون فکر مي کنم اين شروع زوال است. زوالي که به روابط اجتماعي، اخلاق، روابط انساني، نظم اجتماعي و به همه چيز کشيده مي شود. يعني با همين سيستم است که همه چيز با هم شلم شوربا شده و حالا نظاره گر تاثير بي توجهي به امر فرهنگ، آموزش و ... هستيم.

البته يکي از بزرگ ترين وظايف تلويزيون به ويژه برخي شبکه هايش اين است که به مردم آرامش دهند، آنها را سرگرم کنند، اوقات خوشي براي شان فراهم کنند، مفرح و اميدوارکننده باشند اما اينها به معناي اين نيست که تنها وظيفه تلويزيون همين است. در برنامه تلويزيوني ضمن اينکه به تماشاگر آرامش مي دهي و اوقات خوشي فراهم مي کني، بايد به صورت پنهان و خيلي ظريف يکسري از مفاهيم انساني و اجتماعي را به او انتقال دهي. مي دانم که ما در شرايط سخت تاريخي قرار داريم. تهديدات خارجي، فشارها، شرايط سياسي دنيا و ... وجود دارد و در اين وضعيت، استقلال و امنيت ما بسيار مهم است.

همه اينها هست ولي در کنار آن نمي توانيم پيشرفت فرهنگ مملکت مان را رها کنيم و بگذاريم همه چيز از بين برود. نبايد به موضوعاتي مانند اخلاق و زبان، ادبيات، محيط زيست، ميراث فرهنگي و ثروت ملي مان بي توجهي کنيم. توجه به اينها وظيفه همه ما است و بايد در برنامه سازي براي تلويزيون، اعم از برنامه هاي نمايشي يا غير نمايشي، گفتگوها، ميزگردها، مسابقات و ... خيلي دلسوزانه و آگاهانه سعي کنيم به مردم آگاهي دهيم و بر جامعه مان تاثير بگذاريم. اين چيزي است که متاسفانه ديگر ديده نمي شود و به جاي آن مي بينيم ديگر کسي وظيفه اي براي خود قائل نيست که اين اهداف را جلو ببرد.

اين وضعيت در سريال هاي تلويزيوني هم نمود دارد.

- خيلي وقت است که سريال جذابي از تلويزيون نديده ام و گويي روح انساني از سريال هاي ما رخت بر بسته است. در گذشته که سريالي مانند «ميوه ممنوعه» پخش مي شد، اگر کسي مي گفت تلويزيون نمي بينم، ناراحت مي شدم چرا که سريال بسيار خوب و درستي بود. هم جذاب بود و ديالوگ هاي زيبايي داشت و هم به بسياري از مسائل مي پرداخت و به بيننده احترام گذاشته بود. بنابراين وقتي آن زمان مردم مي گفتند ما تلويزيون نمي بينيم، ناراحت مي شدم. يا وقتي خودم «آب پريا» را ساخته بودم، دوست داشتم مردم آن را ببينند و اگر آن را دوست نداشتند و انتقادي هم داشتند، نظرشان را بگويند. به هر حال کار بايد ديده مي شد چون برايش زحمت کشيده شده بود اما الان متاسفانه وقتي تلويزيون مي بينم، خودم هم حرص مي خورم چرا که فورا نيت سازنده را تشخيص مي دهم. نيت خيلي مهم است. نيت آدم ها در کارشان بازتاب دارد.

معلوم است برنامه اي براي پول در آوردن ساخته شده يا اين که حرفي براي گفتن دارد و مي خواهد به مردم خدمت کند. به اين مردمي که رهاي شان کرده ايم و حالا تماشاگر ماهواره شده اند. از ماهواره دفاع نمي کنم، نمي گويم خوب است. اصلا خوب نيست ولي خود ما باعث شده ايم بيننده به سمتش برود. اصلا سپردن تبليغات مان به دست ماهواره زير سوال است. چرا نبايد شرايطي فراهم کنيم که تلويزيون خودمان کالاهاي ما را با امکاناتي بهتر تبليغ کند؟! اتفاقا گاه شبکه «جم» را در ماهواره نگاه مي کنم که ببينم چه دارد که ما نداريم و مي بينم واقعا چيزي ندارد که ما نداشته باشيم.

پس چرا قافيه را به آن باخته ايم؟

- به خاطر خوش آب و رنگ بودنش و قصه هاي پاورقي خيلي مبتذلش. متاسفانه ما ويژگي فرهنگي و انساني تلويزيون مان را حراج کرده ايم. زماني در جلسه اي به آقاي ضرغامي گفتم اکثر ايرانيان مقيم خارج از کشور با اين که به همه نوع برنامه اي دسترسي داشتند، مشتري پروپا قرص سريال هاي ايراني بودند اما الان همان ها ديگر تلويزيون ايران را نگاه نمي کنند چون ما در گذشته، مخاطب را با يک وجه فرهنگي جذب کرده بوديم و همه مي گفتند سريال هاي ايراني سريال هاي شريفي هستند که با ديدن شان چيزي به ما اضافه مي شود ولي حالا ديگر آن ويژگي اصلي مان را از دست داده ايم.

شأن يک سريال داخلي را از دست داده ايم! اين شأن از بين رفت! بنابراين مخاطب مان به ويژه آن دسته از مردمي را که بيشتر متمايل به فرهنگ و اخلاق هستند از دست داده ايم. چندي پيش آقايي مذهبي در خيابان به من گفت هر قسمت سريال «زي زي گولو» يک درس بزرگ براي خودمان، خانواده و بچه مان بود. چرا ديگر چنين سريالي ساخته نمي شود. حتما آن آقاي طبقه متوسط مذهبي با کار من ارتباط برقرار کرده بود که امروز بعد از چند سال پيگير آن سريال است چون وجه اخلاقي اين کار برايش مهم بوده.

ما در آن سريال در قالب قصه اي سرگرم کننده و با زبان ساده و قابل درک، مسائل مهمي را مطرح مي کرديم اما الان ديگر کمتر برنامه سازي براي خودش وظيفه اي قائل است. ديگر از موضوعات انساني خبري نيست و به جاي آن روابط بسيار بي اخلاقي و بد مي بينيم. حتي در پرسوناژهاي مثبت يعني ديگر آن نکته سنجي هايي که اوايل انقلاب مراقبش بوديم وجود ندارد. من همچنان آقاي ارگاني را خيلي مي بينم. ايشان از مديران فرهنگي خيلي با سابقه است و از ابتداي انقلاب تا به حال خيلي با ايشان کار کرده ام. همان زمان در مورد ساخت سريال ها خيلي با هم جر و بحث مي کرديم ولي بالاخره به نتيجه اي مي رسيديم. به تازگي به او گفتم آن زمان من با شما ديالوگ برقرار مي کردم اما الان نمي توانم با هيچ مديري ديالوگ برقرار کنم چون از جنس فرهنگ نيستند. اختلاف و ديدگاه يک طرف قضيه است اما مهم اين است که از يک جنس باشي و بتواني ديالوگ برقرار کنيم.




من الان با چه کسي مي توانم ديالوگ برقرار کنم. ديالوگ الان مالي است و وجه اقتصادي بر محتواي فرهنگي چربيده. من به تلويزيون تعصب دارم و اصلا دوست ندارم در تلويزيون تبليغ کاشت مو يا کرم موبر بدن را ببينم. به ويژه در شبکه هاي ملي مان. حالا شايد در ديگر شبکه ها خيلي بد نباشد. حالا متاسفم که مي بينم در تلويزيون مان هيچ توجهي به فرهنگ، مليت و زبان مان نمي شود.

چندي پيش در يک شبکه خارجي با آقاي کنعاني نامي گفتگو مي کردند که ايشان مهندس فيزيک بود و پژوهش هاي زيادي درباره خوارزمي، خيام و خواجه نصير طوسي که در خارج از کشور جزو افراد تاثيرگذار در تاريخ علم هستند - که اکثرا هم عالم هستند و هم اديب – کرده بود. پيش خودم فکر کردم سال هاي سال آرزو داشتم سريالي – نه اينکه الزاما خودم بسازم – درباره کودکي اين دانشمندان ساخته شود. همه جاي دنيا چنين آثاري ساخته شده و در کشور ما هم اوايل انقلاب کوشش هايي شد. مي توان در قالب يک سريال نشان داد دانشمنداني مانند خيام، رازي، ملاصدرا، ابن سينا و ... در دوره کودکي شان چه مي کردند. چنين سريالي چقدر براي بچه ها مي تواند جذاب و آموزنده باشد ولي چه کسي حاضر است براي ساخت چنين سريال هايي سرمايه گذاري کند.

در اين وضعيت بلبشوي تلويزيون، برنامه کودک از همه مظلوم تر است چون معمولا بي توجهي ها از برنامه کودک شروع مي شود.

- بله. حتي شرايطي فراهم نمي کنند که مثل همه کشورها درباره دانشمندان مان برنامه بسازيم در حالي که مي توانيم به شکلي ساده و با بودجه اي نه چندان بالا اين کار را انجام دهيم. فرمتي مانند کارهاي يک شبکه خارجي که با شکل خيلي ساده اي، آن دوره تاريخي را بازسازي مي کنند ولي در عوض به خوبي روي پروسه پژوهش و نگارش متن، کار مي کنند، ما هم لازم نيست در ساخت اين برنامه ها مانند سريال «ابن سينا» بازسازي پرخرجي داشته باشيم بلکه مي توانيم مانند آنها روي پروسه تحقيق و نگارش متن، خيلي خوب کار کنيم و با استفاده از امکانات جديدي که براي بازسازي تاريخي وجود دارد، اثري جذاب بسازيم تا ناچار نباشيم هزينه زيادي متحمل شويم.

يا مثلا طرحي ديگر داشتم که موضوع آن درباره بچه ها و طبيعت بود و خودم تهيه کننده آن بودم و بچه هاي جوان اطرافم نمونه اي از آن را ساختند. قرار بود در هر قسمت آن به يکي از مواردي که در طبيعت وجود دارد بپردازيم و بچه ها را با مواهب خداوند و نظم حيرت انگيز طبيعت آشنا کنيم چون تا بچه با اينها آشنا نشود، نمي تواند بعدها به آنها احترام بگذارد و اهميت شان را درک کند. اين يک برنامه مستند نمايشي بود و همه به به و چه چه کردند که چه برنامه خوبي است اما وقتي به بحث سرمايه گذاري رسيد، هيچ کس پول نداد چون اينها فکر کردند اگر بخواهيم اين پول را براي ساخت چنين برنامه اي بدهيم، به جاي آن يکي از همين سريال هايي را که اسپانسرپسند است مي سازيم.

در حالي که ساخت آن سريال خيلي هم هزينه بر نبود. متوجه اين نکته نيستند که يک کار مستند نمايشي هم براي اين که کيفيت قابل قبولي داشته باشد، بايد برايش هزينه کرد. اينها نشان مي دهد آن مدير نمي تواند با من ارتباط برقرار کند و حرفم را متوجه نمي شود. متاسفانه الان عده زيادي از مديران سازمان درک درستي ندارند.

تغييرات پي در پي در رياست صداوسيما چقدر در اين زمينه تاثيرگذار بوده است؟ چون هر رييس جديدي که آمده، مديران رده پاييني خود را هم تغيير داده است.

- نه، به نظرم دليلش اين است که مديران تلويزيون و کساني که دغدغه، تخصص و دردمندي بيشتري دارند، ديگر به تلويزيون نيامدند. يعني آدم هاي غيرفرهنگي و بيشتر با ديدگاه هاي سياسي يا اقتصادي مدير شدند.

يعني آنها نپذيرفتند که ديگر با تلويزيون کار کنند؟

- نمي دانم. شايد هم اساسا دعوت به همکاري نشدند. اگر الان نگاهي به 20 سال پيش داشته باشيد و مديران تلويزيون را مقايسه کنيد خودتان متوجه تفاوت ها مي شويد. آن زمان آقايان ازگلي، رضاداد، مسيحي، فريدزاده، عسگرپور، حاج کريمخان، اعلايي، نعيمي، راستي، نيکخواه و ... مدير بودند يعني جمعي فرهنگي در تلويزيون بودند. نمي دانم مديران جديد بر اساس چه روابط و ضوابطي آمده اند. اصلا آنها را نمي شناسم و نمي دانم چقدر وجه فرهنگي شان برجسته است.

چه شد که به اينجا رسيديم؟ قبلا شبکه هاي محدودي داشتيم اما کيفيت برنامه هاي مان خيلي بهتر بود.

- متاسفانه تحريم ها روي روند فرهنگي ما نيز تاثير منفي گذاشت. تلويزيون هم وقتي بي پول شد به اينجا رسيد.

پس عمده مشکل اقتصادي است؟

- بله. من اين طور فکر مي کنم. چون تلويزيون دم و دستگاهي عريض و طويل با کارمندان بسيار زياد است. ببينيد تامين حقوق همين کارمندان و امور روزمره اين رسانه چه هزينه وحشتناکي دارد. همچنان که گسترش بيش از اندازه و تبديل کردن آن به اين همه کانال هم نادرست بود. لزومي نداشت اين همه کانال راه اندازي کنيم بدون اين که بودجه کافي و خوراک مورد نياز اين شبکه ها را داشته باشيم. در واقع کساني وارد تلويزيون شدند که از جنس فرهنگ نبودند و با ارتباط ها و رابطه هايي سر و کله شان پيدا شد. اصلا نمي فهمم اين تهيه کنندگان کيستند چون اين روزها کساني در تلويزيون تهيه کننده شده اند که کوچک ترين تخصص و ديدگاهي در امور فرهنگي ندارند.

با اين وضعيت بايد منتظر روزهاي بدتري باشيم.

- بله. الان تهيه کنندگان تلويزيوني بيشتر با نيت پول در آوردن کار مي کنند و متاسفانه کساني به عنوان برنامه ساز و اتاق فکر پاي شان به تلويزيون باز شده که به هيچ وجه صلاحيت و اهليت حضور در چنين رسانه مهمي را ندارند و حتي آداب نشستن در يک برنامه تلويزيوني را نمي دانند. به ياد دارم دو سال پيش در يک برنامه ماه رمضان که فکر مي کنم برنامه آقاي علي ضيا بود، دو نفر را که گويا از نويسندگان و اعضاي اتاق فکر بسياري از برنامه هاي اين روزهاي تلويزيون بودند دعوت کرده بودند. من از رفتار، نحوه حرف زدن و حتي نحوه نشستن اين دو نفر روي مبل و رفتار مشمئز کننده شان مقابل دوربين، شرم کردم چون من براي تلويزيون حرمت و احترام قائلم و آن را عضوي از خانواده هاي ايراني مي دانم که بايد احترامش را حفظ کنيم.

من معتقدم در تلويزيون نبايد غلط يا زشت حرف بزنيم. زبان فارسي که ديگر فاتحه اش خوانده شد و حالا همه پر از غلط حرف مي زنند. براي همين ديگر تلويزيون نگاه نمي کنم اما قبلا برنامه هاي تلويزيون را مي ديدم. آن هم نه براي سرگرمي بلکه مي خواستم ببينم در تلويزيون مان چه آثاري ساخته مي شود اما حالا چون از ديدن اين برنامه ها ناراحت مي شوم، تلويزيون نمي بينم. گويي عزيزانم را مي بينم که دچار حادثه اي شده اند. مثلا از دست شان خون مي آيد يا سرشان شکسته و مشکلي دارند. تحمل ديدن رنج عزيزانم را ندارم. حالا ديگر وقتي مي بينم برنامه اي توهين آميز است يا غلط يا وجه فرهنگي اش خيلي نازل است، غصه مي خورم.




وقتي از ديدن اين برنامه ها غصه مي خوريد، با اين حساب به اين زودي هم براي تلويزيون کار نمي کنيد.

- اصلا آنها از من نمي خواهند کادر کنم! مگر ديوانه اند که با من کار کنند؟ دارند پول شان را در مي آورند، ديوانه نيستند کسي را دعوت به کار کنند که مدام از آنها اين و آن را بخواهد و غر6 بزند. با همان آدم هايي کار مي کنند که هيچ ايده و ديدگاه مشخصي ندارند و با هر شرايطي کنار مي آيند. من چنين آدمي نيستم. تابستان گذشته آقاي برازش، مدير شبکه يک شدند. ايشان خيلي به من لطف دارند و من هم براي شان احترام قائلم.

از من دعوت کردند و ديداري داشتيم؛ گفتند کمکم کنيد و بگذاريد دوباره برنامه هاي کودک را احيا کنيم چون يکي از کارهاي بدي که انجام دادند، نابود کردن گروه هاي کودک شبکه هاي مختلف بود. بنابراين با وجودي که خيلي درگير جشنواره عروسکي بودم، گفتم چشم کمک مي کنم و سعي مي کنم يکسري برنامه طراحي کنم که خيلي گران نباشد و زودبازده باشد. بچه هاي جوان بيايند و خون جوان ها به برنامه هاي کودک بيايد و با اين شيوه کار شما هم راه بيفتد و در ضمن گروه کودک هم فعال شود.

با اين که خيلي گرفتار بودم به کمک بچه هاي ديگر که بيشترشان بچه هاي خانه عروسک بودند براي شان کنداکتور بستيم. آيتم ها را تعيين کرديم. قرار بود از ساخت يکي از اينها شروع شود و بعدبه تدريج برنامه ها را اضافه کنيم اما همان يک برنامه هم که کار ساده و کم خرجي بود، ساخته نشد. گفتند پول نداريم. گفتم پس چرا آمديد ما را سر کار گذاشتيد؟

موضوع اين بود که بعد از کش و قوسي که برنامه را براي توليد داده بوديم، مدام مي ديديم که اتفاقي براي ساخت آن نمي افتد و سرانجام فهميديم اصل ماجرا اين است که پول ندارند. گفتند اسپانسر بياوريد اما اين موضوع به من ربطي نداشت. من فقط رفته بودم به آنان کمک کنم. چرا بايد اسپانسر مي آوردم. دوست نداشتم وارد اين ماجرا شوم چرا که خواسته ها و چارچوب هاي خاص خود را دارم و درباره برنامه سازي نيز تعصباتي دارم. البته اين موضوعت تنها درباره من صدق نمي کند. ببينيد از ميان کساني که قبلا در تلويزيون کار مي کردند امروزه، چه کساني باقي مانده اند.

بسياري از آنها در شبکه نمايش خانگي کار مي کنند.

- بله. آقايان فتحي، ميرباقري و ... مثلا سريال «زمانه» که آخرين کار فتحي در تلويزيون بود، سريال بسيار محترم، خوب و درستي بود. الان مي بينيد همه سريال ها دم دستي جعلي و به شدت غيرواقعي است. ترسيم دوستي و محبت الکي در خانواده هاي خيلي غير واقعي و ساختگي با شوخي هاي بي مزه، همه چيز مصنوعي و باسمه اي است به طوري که ديگر روحي در اين کارها احساس نمي کني. البته چون اخيرا سريال ها را نديده ام نمي توانم همه را جمع ببندم ولي اين را هم نشنيدم که سريالي جلب توجه کرده باشد. چندي پيش در فضاي مجازي ديدم از سريالي تعريف مي شود.

يکي دو قسمتش را ديدم و متوجه شدم واقعا بد است و هيچ چيز جذابي براي بيننده ندارد. به هر حال اين پول مردم و بيت المال است. از آن گذشته کل برنامه هاي تلويزيون در سريال خلاصه نمي شود. همين «خندوانه» نشان داد مردم برنامه هاي ترکيبي يا پلاتويي را هم مي پسندند.

يعني اگر برنامه هاي جذاب گفتگومحور خوب طراحي شود، مخاطب، آن برنامه را پيگيري مي کند و طوري برنامه ريزي مي کند که بتواند آن را ببيند. مثل برنامه «نود» که هنوز در ميان برنامه هاي گفتگومحور تنها برنامه اي است که باقي مانده و برنامه ديگري مثل آن نداريم. مثلا برنامه اي مانند «هفت» نبايد طوري باشد که فقط سينمايي ها آن را نگاه کنند بلکه بايد براي همه مردم جذاب باشد اما در حال حاضر چه کساني اين برنامه را مي بينند؟ برنامه اي که ساعت 11 شب پخش مي شود و فقط مباحثي را مطرح مي کند که ويژه دست اندرکاران سينماست. دست اندرکاراني که با خودشان حرف مي زنند ولي اين برنامه بايد براي عموم مردم حرفي براي گفتن داشته باشد تا آنها را بيشتر با سينما آشنا کند اما حالا به برنامه اي پر جنجال و پر هياهو تبديل شده که همه را هم مي رنجاند و برنامه هايي نداريم که مردم را نسبت به سينما آگاه کنند.

کمي درباره عروسک هاي تلويزيوني هم صحبت کنيم. يکسري عروسک داريم مثل «زي زي گولو»، «جناب خان»، «کلاه قرمزي» و ... که بعد از مدتي به عروسک هاي ملي تبديل مي شوند و ديگر نمي تواني بگويي چه کسي مالک آنهاست. الان وضعيت اين عروسک ها در تلويزيون چطور است؟ ماجراي «جناب خان» نشان داد که يک تهيه کننده فکر مي کند مالک آن عروسک است و مي تواند آن را از مردم و مخاطب بگيرد. چگونه مي توان اين عروسک ها را براي مردم حفظ کرد؟

- اين موضوع يک بحث حقوقي دارد و يک بحث انساني. اوايل که ما شروع به کار کرده بوديم، بحث حقوقي اين گونه آثار را نمي دانستيم. مثلا وقتي «مدرسه موش ها» را شروع کرديم، خود من به عنوان کارگردان ريالي دستمزد نگرفتم چون کارمند قراردادي تلويزيون با يک حقوق خيلي پايين بودم و با آن ذهنيت اول انقلابي ام مي گفتم چون کارمند هستم دستمزد نمي خواهم. آنها هم به من پولي ندادند و اين گونه بود که نه براي ساخت «شهر موش ها»، «خونه مادربزرگه» و «آرايشگاه زيبا» دستمزدي به عنوان کارگردان نگرفتم. با ميزان آگاهي که آن زمان داشتيم اصلا نمي دانستيم حق کپي رايت يا چه حقوق ديگري داريم. اصلا چنين چيزهايي در ذهن ما وجود نداشت.

نمي دانستيم زمان قرارداد بستن با تلويزيون، تهيه کننده مي تواند اين کار را فقط براي پخش تلويزيوني در اختيار آنها بگذارد. مثل کتابي که منتشر مي شود و ناشر مي گويد کليه حقوق اش محفوظ است ولي ما نمي دانستيم و تمام حقوقش را واگذار کرديم. مثلا همان زمان، تلويزيون فيلم «شهر موش ها» را به بنياد سينمايي فارابي داد. حق مالکيت معنوي اين فيلم متعلق به ما بود ولي چون به لحاظ حقوق مادي حقي نداشتيم و همه حقوق مادي را واگذار کرده بوديم، اين وسط هيچ کاره بوديم. در حالي که فيلم مال ما بود، ديگري توانست آن را معامله کند.

جالب اينجاست که بدون حضور من که کارگردان اين اثر بودم کسي نمي توانست آن فيلم را بسازد چون اينها آثاري است که به سازنده و خالق اش وابسته است همچنان که اگر قرار باشد امروز دوباره «خونه مادربزرگه» ساخته شود، به جز من چه کسي مي تواند آن را بسازد ولي من الان بايد براي ساخت آن با تلويزيون به عنوان مالک حقوقي اين اثر مذاکره کنم. بنابراين تجربياتي که ما داريم نشان داد کساني که در حال حاضر مي خواهند قراردادي با تلويزيون ببندند، بايد به اين نکات و ريزه کاري هاي حقوقي توجه داشته باشند تا دچار چنين مشکلاتي نشوند.




«زي زي گولو» يکي از عروسک هاي موفق ما بوده که بعد از گذشت اين همه سال همچنان زنده و حاضر است. هرگز تصميم نداشتيد اين عروسک را دوباره فعال کنيد و ساخت مجموعه آن را ادامه دهيد؟

- سال هاي زيادي مدام به من مي گفتند نمي شود مثلا براي عيد ويژه برنامه اي از «مدرسه موش ها» يا «زي زي گولو» بسازيد؟ و هميشه پاسخ من اين است که نه! اصلا! اين ح

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۸۳۲۱۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خداحافظی با مرد خوش صدای رادیو/ مسعود اسکویی درگذشت

به گزارش قدس آنلاین به نقل از روابط عمومی معاونت صدا، شادروان مسعود اسکویی، گوینده و مجری کارشناس پیشکسوت شبکه رادیویی ورزش که چندی پیش به دلیل شکستگی ناحیه لگن و پا در بیمارستان بستری بود، دار فانی را وداع گفت.  

 دوستداران ورزش از نسل قدیم گزارش های مسعود اسکویی پیشکسوت رسانه های ورزشی را در برنامه ورزش از نگاه دو تلویزیون از جمله فوتبال به یاد دارند. وی از سال 60 به بعد به رادیو رفت و مسابقات ورزشی را گزارش می کرد. استاد اسکویی قدیمی ترین مجری کارشناس و گوینده ورزشی صدا و سیما بود که دوره تهیه کنندگی برنامه های تلویزیونی را در تلویزیون آلمان گذراند و یکسال در شهرهای زونه گورگ و ماینس با تلویزیون همکاری کرد.
یکی از شاخصه های او در اجرا، ارائه گزارش مسابقات ورزشی بدون داشتن نگاه جانبدارانه بود. او همیشه در مصاحبه هایش با اهالی رسانه به ریشه اش در ایران و عشق به کارش تاکید می کرد و همین عشق به مردم باعث شد با اینکه حال مساعدی نداشت اما سال تحویل پشت میکروفن رادیو نشست تا شنوندگان رادیو ورزش بخش هایی از برنامه سال تحویل را با اجرای او بشنوند.

دیگر خبرها

  • سری جدید برنامه «هفت» از امشب در قاب تلویزیون
  • «هفت» از امشب راهی آنتن تلویزیون می‌شود + ساعت پخش
  • سری جدید برنامه‌های «مهمانی» و «برمودا» ساخته می‌شود
  • زمان برگزاری آزمون استخدامی مربی پرورشی، مراقب سلامت و مشاور مدارس
  • این گزارشگر تا آخر عمر گاف نداد!
  • این گزارشگر تاکنون گاف نداده است!
  • مسعود اسکویی درگذشت + سوابق
  • مسعود اسکویی، گوینده پیشکسوت رادیو درگذشت
  • خداحافظی با مرد خوش صدای رادیو/ مسعود اسکویی درگذشت
  • کاش تلویزیون، این مدلی نبود